دفترچه الکترونیکی خاطرات من وشوشوم

اون قد باید صبر کنم تا ........................

دفترچه الکترونیکی خاطرات من وشوشوم

اون قد باید صبر کنم تا ........................

شوشوی بد

 

 

 

خدایا کی میشه این روزای سخت تموم بشه ؟؟؟؟

 

 

اردیبهشت ۸۰

 

 

همه چی دقیقا از ۶ سال پیش شروع شد دقیقا اردیبهشت سال ۱۳۸۰

اون روزا خیلی به فکر خیلی چیزا نبودم یا شاید بهتر بگم اصلا تو گیرو دار

دور و برم نبودم  .زندگیم خلاصه شده بود به دوران هنرستانم که عشقم

نقاشی بود وهمش فکر این بودم که یه تابلوی درست وحسابی بکشم

آخه رشته من هنرهای تجسمی (نقاشی) بود .

سال آخر هنرستان یعنی دقیقا زمانی که می خواستم دیپلم خودم رو

بگیرم روزای آخر مدرسه بود یعنی شاید بهتر بتونم بگم آخرین روزای

قشنگ زندگیم یعنی بهترین دورانی که به فکر خیلی چیزایی که الان

بودم نبودم .خلاصه بگم از هفت دولت آزاد بودم و واسه خودم می رفتم

و می اومدم .ولی قصه به همین جا تموم نمیشه .

همه چی از روزی شروع شد که من واسه گرفتن یه طرح نقاشی

راه افتادم واز خونه زدم بیرون !!!!

...................................................................

فکر کنم این واسه مقدمه شروع قصه من خوب باشه

سعی می کنم حداقل هفته ای یه آپ از خاطرات خودم رو بنویسم

اینم یه جورشه دیگه ....

 

 

 

 

آزمون رانندگی مردود شدم

ولی اشکال نداره بار اولم بود هفته دیگه دوباره میدم تقصیره سرهنگه بود آخه

زودی برگم رو گرفت ومن ۲ تا تست رو بی جواب گذاشته بودم ووقت نکردم که

بنویسم .

ولی هفته دیگه حتما قبول میشم

البته آزمون شهرم نبود دست فرمونم خیلی میزونه ها

(باورکن )